۵۰ اصطلاح انگلیسی پرکاربرد: مکالمه روان و طبیعی در ۲۰۲۴

۵۰ اصطلاح انگلیسی پرکاربرد: مکالمه روان و طبیعی در ۲۰۲۴

چند اصطلاح انگلیسی پرکاربرد

تسلط بر اصطلاحات انگلیسی کلید اصلی برای صحبت کردن روان و طبیعی شبیه به بومی زبانان است. این عبارات پیچیدگی ها و ظرافت های خاص خود را دارند که در مکالمات روزمره بسیار به کار می آیند.

در مسیر یادگیری زبان انگلیسی، زمانی فرا می رسد که صرف دانستن معنی تک تک کلمات و قواعد دستوری، دیگر برای ارتباط مؤثر کافی نیست. زبان، چیزی فراتر از مجموعه ای از لغات است؛ زنده است، نفس می کشد و با فرهنگ و تجربیات گره خورده است. اصطلاحات و عبارات پرکاربرد دقیقاً در همین نقطه وارد می شوند. آن ها رنگ و بوی واقعی به مکالمات می بخشند و درک عمیق تری از آنچه بومی زبانان می گویند یا در فیلم ها و موسیقی ها می شنوید، ارائه می دهند. کسی که از این اصطلاحات به درستی استفاده می کند، نه تنها به راحتی منظور خود را می رساند، بلکه حس همراهی و نزدیکی بیشتری با مخاطب خود ایجاد می کند.

چرا یادگیری اصطلاحات انگلیسی ضروری است؟

اصطلاحات، قلب تپنده هر زبانی هستند و در انگلیسی نیز نقش حیاتی در روان و طبیعی جلوه دادن مکالمات ایفا می کنند. یادگیری این عبارات تنها به معنای افزودن به دایره لغات نیست، بلکه گامی بزرگ در جهت هم زبان شدن با بومی زبانان و درک عمیق تر فرهنگ آنهاست.

مکالمه روان تر و جذاب تر

وقتی فردی از اصطلاحات در گفت وگوهای خود استفاده می کند، جملاتش از حالت خشک و کتابی خارج شده و به زبان واقعی بومی زبانان نزدیک تر می شود. این کار باعث می شود تا مکالمات نه تنها روان تر و طبیعی تر به نظر برسند، بلکه جذابیت بیشتری نیز پیدا کنند. تصور کنید در حال گفت وگو با یک دوست انگلیسی زبان هستید؛ استفاده به جا از اصطلاحات، حس نزدیکی بیشتری ایجاد می کند و شما را به عنوان یک شنونده و سخنور آگاه نشان می دهد.

درک بهتر انگلیسی زبانان بومی

اصطلاحات بخش جدایی ناپذیری از فیلم ها، سریال ها، موسیقی، پادکست ها و حتی اخبار روزمره هستند. بدون آشنایی با آن ها، ممکن است بخش قابل توجهی از محتوا را از دست بدهید یا دچار سوءتفاهم شوید. درک این عبارات به فرد کمک می کند تا لایه های پنهان معنی را کشف کند و از تماشای محتوای انگلیسی زبان لذت بیشتری ببرد.

افزایش دایره لغات و عبارات

یادگیری اصطلاحات، فرد را وادار می کند تا فراتر از معنی لغوی کلمات فکر کند و به معنای ضمنی و فرهنگی عبارات توجه داشته باشد. این رویکرد به مرور زمان، نه تنها دایره لغات را گسترش می دهد، بلکه به فرد می آموزد چگونه انگلیسی را «فکر» کند، نه اینکه صرفاً آن را ترجمه کند.

تقویت اعتماد به نفس

وقتی درک عمیق تری از زبان دارید و می توانید مانند بومی زبانان صحبت کنید، به طور طبیعی اعتماد به نفس بیشتری در محیط های انگلیسی زبان پیدا خواهید کرد. این حس راحتی، ترس از اشتباه را کاهش می دهد و فرد را برای شرکت فعال تر در مکالمات تشویق می کند.

درک عمیق تر فرهنگی

هر اصطلاح ریشه در فرهنگ و تاریخ یک زبان دارد. با یادگیری آن ها، فرد به جنبه های جالبی از آداب و رسوم، باورها و شوخ طبعی های بومی زبانان پی می برد. این فرایند مانند قدم گذاشتن در یک مسیر جدید است که هر اصطلاح، پنجره ای به سوی فرهنگ باز می کند.

نکات طلایی برای یادگیری مؤثر اصطلاحات انگلیسی

یادگیری اصطلاحات انگلیسی می تواند یک تجربه جذاب و مفید باشد، به شرطی که با روش های درست و مؤثر پیش بروید. این نکات به فرد کمک می کنند تا اصطلاحات را نه تنها حفظ کند، بلکه آن ها را درک کرده و به درستی به کار ببرد.

یادگیری در بافتار (Context)

تلاش برای ترجمه کلمه به کلمه اصطلاحات اغلب منجر به سردرگمی می شود، زیرا معنی آن ها معمولاً با معنی لغوی کلمات تشکیل دهنده آن ها متفاوت است. بهترین راه، یادگیری اصطلاحات در قالب یک جمله یا موقعیت است. وقتی اصطلاحی را در بافتار واقعی می بینید یا می شنوید، درک مفهوم آن و نحوه استفاده صحیحش بسیار آسان تر می شود. به جای حفظ کردن یک لیست خشک، سعی کنید داستانی کوچک برای هر اصطلاح در ذهن خود بسازید.

استفاده از مثال های واقعی و مرتبط

یک مثال کاربردی، اصطلاح را از یک مفهوم انتزاعی به یک ابزار ارتباطی زنده تبدیل می کند. مثال ها کمک می کنند تا اصطلاح در ذهن فرد تثبیت شود و نحوه استفاده آن در موقعیت های مختلف را درک کند. ساختن جملات خود با استفاده از اصطلاحات تازه آموخته شده، راهی عالی برای نهادینه کردن آن هاست.

تمرین منظم و تکرار

مانند هر مهارت دیگری، یادگیری اصطلاحات نیازمند تمرین و تکرار است. مرور منظم و استفاده فعال از این عبارات در مکالمات یا نوشتار، به فرد کمک می کند تا آن ها را به حافظه بلندمدت خود بسپارد. از فلش کارت ها، اپلیکیشن ها یا حتی نوشتن جملات روزانه با اصطلاحات جدید استفاده کنید.

توجه به لحن و موقعیت (Formal vs. Informal)

همه اصطلاحات برای همه موقعیت ها مناسب نیستند. برخی اصطلاحات کاملاً غیررسمی و مناسب مکالمات دوستانه هستند، در حالی که برخی دیگر ممکن است در محیط های رسمی تر به کار روند. توجه به این تفاوت ها از اشتباهات ناخوشایند جلوگیری می کند و فرد را در هر موقعیتی، سخنوری آگاه نشان می دهد.

استفاده از منابع صوتی برای تلفظ صحیح

تلفظ صحیح اصطلاحات به همان اندازه اهمیت دارد که درک معنی آن ها. گوش دادن به تلفظ بومی زبانان از طریق پادکست ها، فیلم ها یا دیکشنری های آنلاین صوتی، به فرد کمک می کند تا اعتماد به نفس لازم برای استفاده از آن ها را در مکالمات خود پیدا کند. هرچه بیشتر بشنوید و تکرار کنید، طبیعی تر به نظر خواهید رسید.

دسته بندی اصطلاحات

یادگیری اصطلاحات مرتبط در یک گروه (مثلاً اصطلاحات مربوط به احساسات، کار، یا زمان) می تواند فرآیند یادگیری را ساختارمندتر و آسان تر کند. این کار به فرد کمک می کند تا ارتباطات منطقی بین اصطلاحات برقرار کند و آن ها را در ذهن خود بهتر سازماندهی کند.

مجموعه اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد (بیش از ۵۰ اصطلاح)

این بخش، راهنمایی جامع برای آشنایی با مجموعه ای از اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد است که به شما کمک می کند تا مکالماتی طبیعی تر و جذاب تر داشته باشید. هر اصطلاح با توضیح دقیق، مثال کاربردی و ترجمه فارسی روان ارائه شده است.
(لطفاً در نظر داشته باشید که آیکون پخش صوت صرفاً برای نمایش ساختار است و قابلیت پخش واقعی صدا ندارد.)

۱. اصطلاحات روزمره و مکالمات عمومی

  • How’s it going?
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: چطوری؟/ اوضاع چطوره؟
    توضیح کاربرد: این اصطلاح برای احوالپرسی غیررسمی و پرسیدن وضعیت کلی زندگی یا کار کسی به کار می رود.
    Example Sentence: Hey, Sarah! How’s it going with your new project?
    معنی مثال: سلام سارا! پروژه ی جدیدت چطور پیش می ره؟
  • Long time no see!
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: پارسال دوست، امسال آشنا!/ خیلی وقته ندیدمت!
    توضیح کاربرد: زمانی استفاده می شود که فردی را پس از مدت ها ملاقات می کنید.
    Example Sentence: Mark! It’s been ages. Long time no see!
    معنی مثال: مارک! چقدر وقته. خیلی وقته ندیدمت!
  • No worries.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مشکلی نیست/ نگران نباش.
    توضیح کاربرد: برای نشان دادن اینکه چیزی آزاردهنده نیست یا پاسخی غیررسمی به ممنونم یا متاسفم است.
    Example Sentence: Sorry I’m late! No worries, we just started.
    معنی مثال: متاسفم که دیر کردم! مشکلی نیست، تازه شروع کردیم.
  • Fingers crossed.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: ایشالا/ امیدوارم که خوب پیش بره.
    توضیح کاربرد: برای ابراز امیدواری برای یک نتیجه مثبت یا آرزوی شانس خوب برای کسی استفاده می شود.
    Example Sentence: I have a job interview tomorrow. Fingers crossed!
    معنی مثال: فردا مصاحبه کاری دارم. امیدوارم که خوب پیش بره!
  • Things happen.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: پیش می آد/ اتفاقه دیگه.
    توضیح کاربرد: برای پذیرش یک وضعیت ناخوشایند یا غیرمنتظره به کار می رود، به این معنی که این چیزها طبیعی هستند.
    Example Sentence: My car broke down on the way. Well, things happen.
    معنی مثال: ماشینم تو راه خراب شد. خب، پیش می آد دیگه.
  • Take care.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مراقب خودت باش.
    توضیح کاربرد: عبارتی برای خداحافظی دوستانه و ابراز آرزوی سلامتی و مراقبت برای طرف مقابل.
    Example Sentence: It was great seeing you! Take care.
    معنی مثال: از دیدنت خوشحال شدم! مراقب خودت باش.
  • What’s up?
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: چه خبر؟/ چطوری؟
    توضیح کاربرد: احوالپرسی بسیار غیررسمی، اغلب بین دوستان صمیمی.
    Example Sentence: Yo, Mike! What’s up?
    معنی مثال: هِی مایک! چه خبر؟
  • It’s a small world.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دنیا کوچیکه!
    توضیح کاربرد: وقتی با کسی آشنا می شوید که نقاط مشترک یا ارتباطات غیرمنتظره ای با شما دارد.
    Example Sentence: You know John too? It’s a small world!
    معنی مثال: تو هم جان رو می شناسی؟ دنیا کوچیکه!
  • My bad.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: اشتباه من بود/ تقصیر من بود.
    توضیح کاربرد: اعتراف غیررسمی به اشتباه یا پوزش خواهی برای یک خطای کوچک.
    Example Sentence: Oh, my bad, I thought you said noon, not two.
    معنی مثال: آه، اشتباه من بود، فکر کردم گفتی ظهر، نه دو.
  • Never mind.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: بی خیال/ مهم نیست.
    توضیح کاربرد: برای گفتن اینکه چیزی دیگر مهم نیست یا نیازی به توضیح نیست.
    Example Sentence: Can you help me with this? Actually, never mind, I figured it out.
    معنی مثال: می تونی تو این کار کمکم کنی؟ راستش، بی خیال، خودم حلش کردم.

۲. اصطلاحات مربوط به احساسات و واکنش ها

  • Over the moon.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: از خوشحالی در پوست خود نگنجیدن/ از اوج خوشحالی.
    توضیح کاربرد: برای بیان شادی و هیجان شدید و فوق العاده استفاده می شود.
    Example Sentence: She was over the moon when she got into her dream university.
    معنی مثال: وقتی در دانشگاه رؤیایی اش قبول شد، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید.
  • Feel blue.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: احساس غمگینی کردن/ دلگیر بودن.
    توضیح کاربرد: برای بیان احساس ناراحتی یا افسردگی خفیف.
    Example Sentence: He’s been feeling blue ever since his dog passed away.
    معنی مثال: او از وقتی سگش فوت کرده، غمگین است.
  • Bite your tongue.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: جلوی زبان خود را گرفتن/ حرفی را نزدن.
    توضیح کاربرد: برای کنترل خود و نگفتن چیزی که ممکن است نامناسب یا آسیب رسان باشد.
    Example Sentence: I wanted to tell him off, but I had to bite my tongue.
    معنی مثال: می خواستم سرزنشش کنم، اما مجبور شدم جلوی زبانم را بگیرم.
  • Freaked out.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: وحشت زده شدن/ از کوره در رفتن.
    توضیح کاربرد: برای توصیف وضعیت شوک، ترس یا اضطراب شدید، یا عصبانیت ناگهانی.
    Example Sentence: When the lights went out, I totally freaked out.
    معنی مثال: وقتی چراغ ها خاموش شدند، کاملاً وحشت زده شدم.
  • Drive me nuts/crazy.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دیوانه ام می کنی/ کلافه ام می کنی.
    توضیح کاربرد: وقتی کاری یا شخصی شما را به شدت عصبانی، آزرده یا بی قرار می کند.
    Example Sentence: His constant complaining is starting to drive me nuts.
    معنی مثال: شکایت های مداوم او دارد دیوانه ام می کند.
  • Pull yourself together.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: خودت را جمع و جور کن/ به خودت بیا.
    توضیح کاربرد: برای تشویق کسی که ناراحت، مضطرب یا آشفته است، به آرام شدن و کنترل احساساتش.
    Example Sentence: Stop crying and pull yourself together; you can do this.
    معنی مثال: گریه نکن و خودت را جمع و جور کن؛ می توانی از پسش بربیایی.
  • Bite the bullet.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دندان روی جگر گذاشتن/ تحمل کردن سختی.
    توضیح کاربرد: زمانی که باید با موقعیتی ناخوشایند یا دشوار روبرو شوید و آن را تحمل کنید.
    Example Sentence: The project was tough, but we had to bite the bullet and finish it.
    معنی مثال: پروژه سخت بود، اما باید دندان روی جگر می گذاشتیم و تمامش می کردیم.
  • Hold your horses.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: صبر کن/ عجله نکن.
    توضیح کاربرد: به کسی می گویند که خیلی عجله دارد یا خیلی هیجان زده است تا کمی آهسته تر عمل کند.
    Example Sentence: Hold your horses! Let’s think this through before we act.
    معنی مثال: صبر کن! بیا قبل از اینکه کاری کنیم، خوب فکر کنیم.

۳. اصطلاحات مربوط به کار و تلاش

  • Go the extra mile.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: فراتر از انتظار عمل کردن/ بیشتر از حد معمول تلاش کردن.
    توضیح کاربرد: برای توصیف کسی که برای دستیابی به هدف یا کمک به دیگران، بیشتر از حد لازم تلاش می کند.
    Example Sentence: She always goes the extra mile for her clients.
    معنی مثال: او همیشه برای مشتریانش فراتر از انتظار عمل می کند.
  • Step up your game.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: تلاشت را بیشتر کن/ عملکردت را بهبود ببخش.
    توضیح کاربرد: برای تشویق کسی به افزایش تلاش یا بهبود عملکرد، اغلب در رقابت یا کار.
    Example Sentence: If you want to win, you need to step up your game.
    معنی مثال: اگر می خواهی برنده شوی، باید تلاشت را بیشتر کنی.
  • Hit the nail on the head.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: زدی تو خال/ دقیقاً درست گفتی.
    توضیح کاربرد: زمانی که کسی نکته ای را دقیقاً درست بیان می کند یا به اصل موضوع پی می برد.
    Example Sentence: You really hit the nail on the head with your analysis of the problem.
    معنی مثال: واقعاً با تحلیل مشکل، زدی تو خال.
  • Back to square one.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: برگشتن به نقطه صفر/ از نو شروع کردن.
    توضیح کاربرد: وقتی تلاشی بی نتیجه می ماند و باید از ابتدا کار را شروع کرد.
    Example Sentence: Our proposal was rejected, so it’s back to square one.
    معنی مثال: پیشنهاد ما رد شد، پس باید از نقطه صفر شروع کنیم.
  • Call it a day.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: برای امروز کافیه/ کار را تعطیل کردن.
    توضیح کاربرد: تصمیم به توقف کار یا فعالیت برای آن روز.
    Example Sentence: We’ve been working for hours. Let’s call it a day.
    معنی مثال: ساعت هاست که کار می کنیم. بیایید برای امروز کار را تعطیل کنیم.
  • Think outside the box.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: خلاقانه فکر کردن/ خارج از چارچوب فکر کردن.
    توضیح کاربرد: برای تشویق به ایده پردازی جدید و غیرمتعارف، فراتر از راه حل های سنتی.
    Example Sentence: We need to think outside the box to solve this unique problem.
    معنی مثال: ما باید خارج از چارچوب فکر کنیم تا این مشکل منحصر به فرد را حل کنیم.
  • Burning the midnight oil.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: تا دیروقت کار کردن/ شب بیداری کشیدن برای کار.
    توضیح کاربرد: وقتی فردی تا پاسی از شب مشغول مطالعه یا کار است.
    Example Sentence: I had to burn the midnight oil to finish my report on time.
    معنی مثال: مجبور بودم تا دیروقت کار کنم تا گزارشم را به موقع تمام کنم.
  • Get the ball rolling.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: کاری را شروع کردن/ آغاز به کار کردن.
    توضیح کاربرد: برای شروع یک فرآیند یا پروژه.
    Example Sentence: Let’s get the ball rolling on this new marketing campaign.
    معنی مثال: بیایید کمپین بازاریابی جدید را شروع کنیم.

۴. اصطلاحات مربوط به شانس و سرنوشت

  • Break a leg.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: موفق باشی!
    توضیح کاربرد: این اصطلاح، که معمولاً به بازیگران گفته می شود، برای آرزوی موفقیت در هر نوع اجرا یا رویداد مهم به کار می رود.
    Example Sentence: You have your final exam today. Break a leg!
    معنی مثال: امروز امتحان نهایی داری. موفق باشی!
  • Once in a blue moon.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: خیلی به ندرت/ هر از گاهی.
    توضیح کاربرد: برای توصیف اتفاقی که بسیار کم رخ می دهد.
    Example Sentence: My sister lives abroad, so I only see her once in a blue moon.
    معنی مثال: خواهرم خارج از کشور زندگی می کند، بنابراین من او را خیلی به ندرت می بینم.
  • When pigs fly.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: عمراً!/ خواب دیدی خیره!/ وقتی که آب از غربال بریزه!
    توضیح کاربرد: برای بیان اینکه چیزی هرگز اتفاق نخواهد افتاد یا بسیار بعید است.
    Example Sentence: He’ll apologize for what he did when pigs fly.
    معنی مثال: او وقتی برای کاری که کرد عذرخواهی می کند که آب از غربال بریزد.
  • Better late than never.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
    توضیح کاربرد: برای بیان اینکه انجام کاری هرچند با تأخیر، بهتر از انجام ندادن آن است.
    Example Sentence: You finally sent the email. Better late than never!
    معنی مثال: بالاخره ایمیل را فرستادی. دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
  • Rain on someone’s parade.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: ضدحال زدن/ ذوق کسی را کور کردن.
    توضیح کاربرد: خراب کردن لحظه شاد کسی یا گفتن چیزی که اشتیاق یا خوشحالی او را از بین می برد.
    Example Sentence: I don’t want to rain on your parade, but the party is cancelled.
    معنی مثال: نمی خواهم ذوقت را کور کنم، اما مهمانی لغو شده است.
  • A blessing in disguise.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: نعمتی نهانی/ خیری که در ظاهر شر است.
    توضیح کاربرد: اتفاقی بد که در نهایت به نتیجه ای مثبت منجر می شود.
    Example Sentence: Losing that job was a blessing in disguise; it led me to a better opportunity.
    معنی مثال: از دست دادن آن کار، نعمتی نهانی بود؛ مرا به فرصت بهتری رساند.
  • Every cloud has a silver lining.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: در ناامیدی بسی امید است/ از دل هر تاریکی، نوری بیرون می آید.
    توضیح کاربرد: برای تشویق کسی به دیدن جنبه مثبت در یک وضعیت دشوار.
    Example Sentence: Don’t be sad about the failed exam. Every cloud has a silver lining.
    معنی مثال: بابت امتحان مردود شده غمگین نباش. از دل هر تاریکی، نوری بیرون می آید.

۵. اصطلاحات درباره مشکلات و راه حل ها

  • Piece of cake.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مثل آب خوردن/ خیلی آسان.
    توضیح کاربرد: برای توصیف کاری که بسیار آسان است و به هیچ تلاشی نیاز ندارد.
    Example Sentence: The math test was a piece of cake.
    معنی مثال: امتحان ریاضی مثل آب خوردن بود.
  • It’s not rocket science.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: کار سختی نیست/ آپولو هوا کردن نیست.
    توضیح کاربرد: برای بیان اینکه چیزی پیچیده یا دشوار نیست و فهمیدن آن آسان است.
    Example Sentence: Cooking pasta is not rocket science; anyone can do it.
    معنی مثال: پخت پاستا کار سختی نیست؛ هر کسی می تواند انجامش دهد.
  • Screw up.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: گند زدن/ خرابکاری کردن.
    توضیح کاربرد: انجام اشتباهی بزرگ و منجر به نتایج بد. این اصطلاح غیررسمی است.
    Example Sentence: I really screwed up that presentation.
    معنی مثال: واقعاً آن ارائه را خراب کردم.
  • Not the end of the world.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دنیا که به آخر نرسیده/ فاجعه نیست.
    توضیح کاربرد: برای دلداری دادن به کسی که بابت یک مشکل ناامید شده و نشان دادن اینکه اوضاع آنقدرها هم بد نیست.
    Example Sentence: You failed the test, but it’s not the end of the world. You can retake it.
    معنی مثال: در امتحان رد شدی، اما دنیا که به آخر نرسیده. می توانی دوباره بدهی.
  • Cross that bridge when we come to it.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: وقتی رسیدیم بهش فکر می کنیم/ فعلاً بهش فکر نکنیم.
    توضیح کاربرد: برای اشاره به اینکه نیازی نیست فعلاً نگران یک مشکل احتمالی در آینده باشیم.
    Example Sentence: What if the flight gets cancelled? We’ll cross that bridge when we come to it.
    معنی مثال: اگه پرواز کنسل شد چی؟ وقتی رسیدیم بهش فکر می کنیم.
  • Under the weather.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: ناخوش احوال/ کمی بیمار.
    توضیح کاربرد: برای توصیف احساس مریضی یا ناخوشی خفیف.
    Example Sentence: I’m feeling a bit under the weather today, so I’ll stay home.
    معنی مثال: امروز کمی ناخوش احوالم، پس در خانه می مانم.
  • Cut corners.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: سر و ته قضیه را هم آوردن/ از کیفیت کار زدن.
    توضیح کاربرد: انجام دادن کاری به سریع ترین و ارزان ترین روش ممکن، اغلب با فدا کردن کیفیت.
    Example Sentence: We can’t afford to cut corners on safety; it’s too important.
    معنی مثال: نمی توانیم در مورد ایمنی سر و ته قضیه را هم بیاوریم؛ خیلی مهم است.

۶. اصطلاحات مربوط به تصمیم گیری و نظرات

  • No-brainer.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: بدیهی/ تصمیم بسیار آسان.
    توضیح کاربرد: برای توصیف تصمیمی که آنقدر واضح و آسان است که نیازی به فکر کردن ندارد.
    Example Sentence: Accepting that job offer was a complete no-brainer.
    معنی مثال: پذیرفتن آن پیشنهاد شغلی کاملاً بدیهی بود.
  • Couldn’t care less.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: اصلاً برام مهم نیست/ کوچکترین اهمیتی نمی دهم.
    توضیح کاربرد: برای ابراز عدم علاقه یا بی تفاوتی شدید نسبت به چیزی.
    Example Sentence: He couldn’t care less about what people think of him.
    معنی مثال: اصلاً برایش مهم نیست که مردم درباره اش چه فکری می کنند.
  • You sold me.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: قانعم کردی!/ موافقتت را جلب کردی!
    توضیح کاربرد: زمانی که کسی با استدلال یا ایده خود، شما را متقاعد می کند.
    Example Sentence: Your presentation was so convincing; you sold me on the idea.
    معنی مثال: ارائه ات آنقدر متقاعدکننده بود؛ قانعم کردی.
  • See eye to eye.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: هم نظر بودن/ توافق داشتن.
    توضیخ کاربرد: زمانی که دو نفر درباره موضوعی خاص، عقاید مشابهی دارند و با هم موافق هستند.
    Example Sentence: My brother and I don’t always see eye to eye on politics.
    معنی مثال: من و برادرم همیشه در مورد سیاست هم نظر نیستیم.
  • Your guess is as good as mine.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: من هم مثل تو نمی دانم/ من هم سردرگمم.
    توضیح کاربرد: برای بیان اینکه شما نیز اطلاعاتی بیشتر از مخاطب ندارید و نمی توانید پاسخ را پیش بینی کنید.
    Example Sentence: When will the concert start? Your guess is as good as mine.
    معنی مثال: کنسرت کِی شروع می شود؟ من هم مثل تو نمی دانم.
  • To be on the fence.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مردد بودن/ بین دو راهی ماندن.
    توضیح کاربرد: وقتی فردی نمی تواند تصمیمی بگیرد و بین دو گزینه مردد است.
    Example Sentence: I’m still on the fence about whether to move or stay.
    معنی مثال: من هنوز مرددم که نقل مکان کنم یا بمانم.
  • Speak of the devil.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: چه حلال زاده!/ حرف از چیزی شد، خودش ظاهر شد.
    توضیح کاربرد: زمانی که در مورد کسی صحبت می کنید و او ناگهان وارد می شود یا ظاهر می شود.
    Example Sentence: I was just talking about Tom, and speak of the devil, here he comes!
    معنی مثال: داشتم همین الان در مورد تام صحبت می کردم، و چه حلال زاده، خودش آمد!

۷. اصطلاحات مربوط به اطلاعات و افشاگری

  • Let the cat out of the bag.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: لو دادن راز/ چیزی را فاش کردن.
    توضیح کاربرد: فاش کردن ناخواسته یک راز یا اطلاعاتی که قرار بود پنهان بماند.
    Example Sentence: I accidentally let the cat out of the bag about their surprise party.
    معنی مثال: تصادفاً راز مهمانی غافلگیرکننده شان را لو دادم.
  • Spill the beans.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: راز را فاش کردن/ خبر را گفتن.
    توضیح کاربرد: بیان کردن یک راز یا اطلاعات محرمانه، معمولاً به صورت غیررسمی.
    Example Sentence: Come on, spill the beans! What did you get for your birthday?
    معنی مثال: بیا، راز را فاش کن! برای تولدت چی گرفتی؟
  • Get wind of something.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: خبری به گوش رسیدن/ بویی از چیزی بردن.
    توضیح کاربرد: شنیدن خبر یا شایعه ای درباره چیزی، معمولاً به صورت غیرمستقیم.
    Example Sentence: The company might be merging; I got wind of it from a colleague.
    معنی مثال: شرکت ممکن است ادغام شود؛ خبری از این موضوع از یک همکار به گوشم رسید.
  • Hear it straight from the horse’s mouth.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: از منبع موثق شنیدن/ از خود شخص شنیدن.
    توضیح کاربرد: شنیدن اطلاعات از کسی که مستقیماً درگیر موضوع است یا معتبرترین منبع است.
    Example Sentence: I didn’t believe the rumor until I heard it straight from the horse’s mouth.
    معنی مثال: شایعه را باور نکردم تا اینکه از منبع موثق شنیدم.
  • Keep it under wraps.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مخفی نگه داشتن/ پنهان نگه داشتن.
    توضیح کاربرد: حفظ کردن رازی که قرار نیست فاش شود.
    Example Sentence: We need to keep the new product launch under wraps until next month.
    معنی مثال: ما باید راه اندازی محصول جدید را تا ماه آینده مخفی نگه داریم.
  • Let off the hook.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: از مخمصه نجات یافتن/ از مسئولیت رها شدن.
    توضیح کاربرد: بخشیده شدن از مجازات یا رها شدن از موقعیتی دشوار یا مسئولیت.
    Example Sentence: I made a mistake, but my boss let me off the hook this time.
    معنی مثال: اشتباه کردم، اما رئیسم این بار از مخمصه نجاتم داد.

یادگیری اصطلاحات، نه تنها دایره لغات را گسترش می دهد، بلکه پنجره ای رو به فهم عمیق تر از فرهنگ و شیوه تفکر بومی زبانان می گشاید.

۸. اصطلاحات متفرقه و بسیار کاربردی

  • Hit the books.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: درس خواندن/ مطالعه کردن.
    توضیح کاربرد: برای اشاره به شروع مطالعه جدی، معمولاً قبل از امتحان.
    Example Sentence: I can’t go out tonight; I really need to hit the books for my history exam.
    معنی مثال: امشب نمی توانم بیرون بروم؛ واقعاً باید برای امتحان تاریخم درس بخوانم.
  • Costs an arm and a leg.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: خیلی گران است/ قیمت سرگردنه است.
    توضیح کاربرد: برای توصیف چیزی که بسیار پرهزینه است.
    Example Sentence: That new sports car must cost an arm and a leg.
    معنی مثال: آن ماشین اسپورت جدید حتماً خیلی گران است.
  • Add insult to injury.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: نمک به زخم پاشیدن/ وضعیت را بدتر کردن.
    توضیح کاربرد: انجام کاری که پس از یک آسیب یا ناراحتی، اوضاع را برای فرد بدتر می کند.
    Example Sentence: First, my car broke down, then to add insult to injury, I got a parking ticket.
    معنی مثال: اول ماشینم خراب شد، بعد برای نمک به زخم پاشیدن، جریمه پارک هم شدم.
  • Barking up the wrong tree.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: آدرس غلط دادن/ راه اشتباه رفتن.
    توضیح کاربرد: دنبال کردن یک مسیر اشتباه یا مقصر دانستن فردی اشتباه.
    Example Sentence: If you think I stole your pen, you’re barking up the wrong tree.
    معنی مثال: اگر فکر می کنی من خودکارت را دزدیدم، داری آدرس غلط می دهی.
  • Bite off more than you can chew.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: لقمه بزرگتر از دهان خود برداشتن.
    توضیح کاربرد: پذیرفتن کاری بزرگتر یا دشوارتر از توانایی های خود.
    Example Sentence: He bit off more than he could chew by taking on two full-time jobs.
    معنی مثال: او با قبول دو شغل تمام وقت، لقمه بزرگتر از دهان خود برداشت.
  • Break the ice.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: یخ شکسته شدن/ رفع خجالت اولیه.
    توضیح کاربرد: انجام کاری برای شروع مکالمه در یک موقعیت اجتماعی، به ویژه برای کاهش خجالت یا سکوت.
    Example Sentence: He told a joke to break the ice at the meeting.
    معنی مثال: او برای رفع خجالت اولیه در جلسه، لطیفه ای گفت.
  • By the skin of your teeth.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: به زور/ با بدشانسی تمام/ با یک مو.
    توضیح کاربرد: موفق شدن در انجام کاری به سختی و با کمترین اختلاف.
    Example Sentence: I passed the exam by the skin of my teeth.
    معنی مثال: امتحان را با یک مو قبول شدم.
  • Comparing apples to oranges.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: قیاس مع الفارق/ مقایسه دو چیز نامربوط.
    توضیح کاربرد: مقایسه دو چیز که تفاوت های اساسی دارند و نمی توانند به درستی مقایسه شوند.
    Example Sentence: You can’t compare living in a city to living in the countryside; it’s like comparing apples to oranges.
    معنی مثال: نمی توانی زندگی در شهر را با زندگی در روستا مقایسه کنی؛ این مثل قیاس مع الفارق است.
  • Don’t cry over spilt milk.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: آب رفته باز نمی آید به جوی/ غصه چیز گذشته را نخور.
    توضیح کاربرد: برای گفتن اینکه نباید نگران اتفاقی بود که قبلاً افتاده و قابل تغییر نیست.
    Example Sentence: You lost the game, but don’t cry over spilt milk. Focus on the next one.
    معنی مثال: بازی را باختی، اما غصه چیز گذشته را نخور. روی بعدی تمرکز کن.
  • Don’t put all your eggs in one basket.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: همه تخم مرغ ها را در یک سبد نگذار/ همه پول ها را در یک جا سرمایه گذاری نکن.
    توضیح کاربرد: توصیه به عدم تمرکز همه منابع یا امیدها روی یک چیز واحد، برای کاهش ریسک.
    Example Sentence: Apply to several universities; don’t put all your eggs in one basket.
    معنی مثال: به چند دانشگاه درخواست بده؛ همه تخم مرغ هایت را در یک سبد نگذار.
  • Get a taste of your own medicine.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: همان بلا سرت بیاید/ چوب کاری خود را بخوری.
    توضیح کاربرد: زمانی که فردی تجربه ناخوشایندی را که خودش برای دیگران ایجاد کرده، از سر می گذراند.
    Example Sentence: He’s always rude to people, and now he’s getting a taste of his own medicine.
    معنی مثال: او همیشه با مردم بی ادب است، و حالا دارد چوب کاری خود را می خورد.
  • Give someone the cold shoulder.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: بی محلی کردن/ سرد برخورد کردن.
    توضیح کاربرد: رفتار دوستانه نکردن یا نادیده گرفتن عمدی کسی.
    Example Sentence: She’s been giving me the cold shoulder ever since our argument.
    معنی مثال: او از زمان دعوای ما، به من بی محلی می کند.
  • Go on a wild goose chase.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: سر کار گذاشتن/ وقت تلف کردن.
    توضیح کاربرد: دنبال کردن یک هدف بی فایده یا غیرقابل دستیابی که وقت و انرژی زیادی می گیرد.
    Example Sentence: The police went on a wild goose chase looking for the suspect in the wrong neighborhood.
    معنی مثال: پلیس با جستجو در محله اشتباه، برای یافتن مظنون سر کار گذاشته شد.
  • Good things come to those who wait.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی/ هرکه صبر کند، ظفر یابد.
    توضیح کاربرد: برای تشویق به صبر و بردباری، با این باور که نتایج خوب در زمان مناسب حاصل می شوند.
    Example Sentence: Don’t rush into it; remember, good things come to those who wait.
    معنی مثال: عجله نکن؛ یادت باشد، گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.
  • He has bigger fish to fry.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: کارهای مهم تری دارد/ مشغله های مهم تری دارد.
    توضیح کاربرد: برای اشاره به اینکه کسی مسائل مهم تر یا فوری تری برای رسیدگی دارد.
    Example Sentence: I can’t ask him about this small detail; he probably has bigger fish to fry.
    معنی مثال: نمی توانم این جزئیات کوچک را از او بپرسم؛ او احتمالاً کارهای مهم تری دارد.
  • Ignorance is bliss.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: بی خبری خوش خبری.
    توضیح کاربرد: گاهی ندانستن برخی حقایق یا مشکلات، بهتر و آسوده تر است.
    Example Sentence: I didn’t know about the problem, and honestly, ignorance is bliss.
    معنی مثال: من از مشکل خبر نداشتم، و صادقانه بگویم، بی خبری خوش خبری است.
  • It takes one to know one.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید/ خودت هم همین طوری.
    توضیح کاربرد: پاسخ کنایه آمیز به کسی که ویژگی منفی را به دیگری نسبت می دهد، به این معنی که خودش نیز آن ویژگی را دارد.
    Example Sentence: You’re so messy! Well, it takes one to know one!
    معنی مثال: تو خیلی نامرتبی! خب، خودت هم همین طوری!
  • It’s raining cats and dogs.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: باران سیل آسا می بارد/ مثل سیل می بارد.
    توضیح کاربرد: برای توصیف باران بسیار شدید.
    Example Sentence: I can’t go out; it’s raining cats and dogs.
    معنی مثال: نمی توانم بیرون بروم؛ باران سیل آسا می بارد.
  • Kill two birds with one stone.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: با یک تیر دو نشان زدن.
    توضیح کاربرد: انجام دو کار با یک اقدام یا تلاش واحد.
    Example Sentence: I’ll pick up groceries on my way home, so I can kill two birds with one stone.
    معنی مثال: در راه خانه خرید می کنم، این گونه می توانم با یک تیر دو نشان بزنم.
  • Look before you leap.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: بی گدار به آب نزن/ اول فکر کن بعد عمل کن.
    توضیح کاربرد: توصیه به فکر کردن دقیق قبل از انجام کاری، به ویژه کاری که ریسک دارد.
    Example Sentence: It’s a big decision; you should look before you leap.
    معنی مثال: تصمیم بزرگی است؛ باید بی گدار به آب نزنی.
  • On thin ice.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: روی لبه تیغ بودن/ در موقعیت خطرناک قرار گرفتن.
    توضیح کاربرد: در موقعیتی خطرناک یا پر ریسک قرار داشتن، که ممکن است به مجازات یا مشکل منجر شود.
    Example Sentence: After missing so many deadlines, he’s definitely on thin ice with his boss.
    معنی مثال: بعد از از دست دادن این همه مهلت، او قطعاً با رئیسش روی لبه تیغ است.
  • Rain or shine.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: در هر شرایطی/ هر طور که باشد.
    توضیح کاربرد: انجام کاری بدون توجه به شرایط آب و هوایی یا هر گونه مانع.
    Example Sentence: The show will go on, rain or shine.
    معنی مثال: نمایش اجرا خواهد شد، در هر شرایطی.
  • Save for a rainy day.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: پس انداز برای روز مبادا.
    توضیح کاربرد: پس انداز پول برای آینده یا برای زمان هایی که نیاز مالی پیش می آید.
    Example Sentence: It’s always a good idea to save for a rainy day.
    معنی مثال: همیشه ایده خوبی است که برای روز مبادا پس انداز کنی.
  • The ball is in your court.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: توپ در زمین توست/ حالا نوبت توست.
    توضیح کاربرد: زمانی که تصمیم گیری یا اقدام بعدی به عهده شخص دیگری است.
    Example Sentence: I’ve done my part; now the ball is in your court.
    معنی مثال: من سهم خودم را انجام دادم؛ حالا توپ در زمین توست.
  • The elephant in the room.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: موضوعی بدیهی که همه از آن اجتناب می کنند/ فیل توی اتاق.
    توضیح کاربرد: اشاره به یک مشکل بزرگ یا موضوع واضحی که همه از صحبت کردن درباره آن اجتناب می کنند.
    Example Sentence: No one wanted to talk about the budget cuts, but it was the elephant in the room.
    معنی مثال: هیچ کس نمی خواست درباره کاهش بودجه صحبت کند، اما این فیل توی اتاق بود.
  • Time is money.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: وقت طلاست.
    توضیح کاربرد: برای تأکید بر اهمیت زمان و اینکه نباید آن را هدر داد.
    Example Sentence: Stop wasting time on trivial matters. Remember, time is money.
    معنی مثال: وقتت را با مسائل بی اهمیت تلف نکن. یادت باشد، وقت طلاست.
  • You can’t judge a book by its cover.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: از روی ظاهر قضاوت نکن/ نمی توان کتابی را از روی جلدش قضاوت کرد.
    توضیح کاربرد: توصیه به عدم قضاوت درباره کسی یا چیزی صرفاً بر اساس ظاهر بیرونی اش.
    Example Sentence: He might look quiet, but you can’t judge a book by its cover.
    معنی مثال: شاید ساکت به نظر برسد، اما نمی توانی از روی ظاهر قضاوت کنی.

تسلط بر اصطلاحات، مانند باز کردن یک قفل زبانی است که فرد را وارد دنیای واقعی و پویا ی ارتباطات انگلیسی می کند.

۹. اصطلاحات برای توصیف افراد و موقعیت ها

  • Cold fish.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: آدم سرد و بی احساس.
    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که احساساتش را نشان نمی دهد یا کم حرف و غیردوست داشتنی به نظر می رسد.
    Example Sentence: He’s a bit of a cold fish; it’s hard to tell what he’s thinking.
    معنی مثال: او کمی آدم سردی است؛ سخت است بگوییم به چه چیزی فکر می کند.
  • Top dog.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: سرپرست/ رئیس/ فرد قدرتمند.
    توضیح کاربرد: برای اشاره به قدرتمندترین یا مهم ترین فرد در یک گروه یا سازمان.
    Example Sentence: After years of hard work, he finally became the top dog at the company.
    معنی مثال: بعد از سال ها کار سخت، او بالاخره در شرکت رئیس شد.
  • Know something like the back of one’s hand.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: مثل کف دست بلد بودن/ کاملاً آشنا بودن.
    توضیح کاربرد: داشتن آگاهی بسیار کامل و دقیق از یک مکان، موضوع یا مهارت.
    Example Sentence: She’s lived here for twenty years; she knows this city like the back of her hand.
    معنی مثال: او بیست سال است که اینجا زندگی می کند؛ این شهر را مثل کف دستش بلد است.
  • A dime a dozen.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: زیاد و بی ارزش/ صد تا یک غاز.
    توضیح کاربرد: برای توصیف چیزی که بسیار رایج و معمولی است و ارزش خاصی ندارد.
    Example Sentence: Good computer programmers are not a dime a dozen; they are hard to find.
    معنی مثال: برنامه نویسان خوب زیاد و بی ارزش نیستند؛ پیدا کردنشان سخت است.
  • Beat around the bush.
    (آیکون پخش صوت برای تلفظ)
    معنی اصطلاحی: طفره رفتن/ حاشیه رفتن.
    توضیح کاربرد: صحبت کردن غیرمستقیم و پرهیز از بیان اصل مطلب.
    Example Sentence: Stop beating around the bush and just tell me what you want.
    معنی مثال: حاشیه نرو و فقط بگو چه می خواهی.

اشتباهات رایج در استفاده از اصطلاحات انگلیسی و نحوه اجتناب از آنها

استفاده از اصطلاحات انگلیسی، هرچند به مکالمه رنگ و بوی خاصی می دهد، اما اگر با دقت و شناخت کافی همراه نباشد، می تواند منجر به سوءتفاهم یا حتی موقعیت های خنده دار شود. بسیاری از زبان آموزان هنگام به کارگیری اصطلاحات، دچار خطاهای مشابهی می شوند که با کمی آگاهی می توان از آن ها پیشگیری کرد.

۱- ترجمه تحت اللفظی

بزرگترین اشتباه در مواجهه با اصطلاحات، تلاش برای ترجمه کلمه به کلمه آن هاست. این عبارات معنای مجازی دارند که از معنی تک تک کلماتشان کاملاً متفاوت است. برای مثال، It’s raining cats and dogs به معنای بارش گربه و سگ نیست، بلکه به معنای باران شدید است. درک معنی کلی و مفهوم اصطلاح در بافتار، بسیار حیاتی تر از تجزیه آن به کلمات سازنده است.

۲- استفاده در موقعیت نامناسب

همان طور که پیشتر اشاره شد، اصطلاحات دارای لحن های متفاوتی هستند: رسمی، غیررسمی، عامیانه و… استفاده از یک اصطلاح بسیار غیررسمی در یک محیط کاری جدی یا بالعکس، می تواند باعث بی ادبی یا عدم درک شود. مهم است که فرد با کاربرد موقعیتی هر اصطلاح آشنا شود و آن را در جای درست خود به کار ببرد. برای مثال، What’s up? برای یک مکالمه دوستانه مناسب است، اما در یک جلسه کاری حرفه ای جایگاهی ندارد.

۳- تغییر دادن کلمات اصطلاح

اصطلاحات ساختارهای ثابتی دارند. تغییر حتی یک کلمه کوچک در آن ها می تواند معنی را به کلی عوض کند یا اصطلاح را بی معنی سازد. مثلاً Let the cat out of the bag صحیح است، اما Let the dog out of the bag کاملاً اشتباه است. همیشه سعی کنید اصطلاحات را دقیقاً همان طور که هستند، حفظ و به کار ببرید.

۴- استفاده بیش از حد

هرچند استفاده از اصطلاحات باعث طبیعی تر شدن مکالمه می شود، اما زیاده روی در آن نیز می تواند مصنوعی به نظر برسد. مکالمه ای که پر از اصطلاحات باشد، شبیه به تلاشی برای خودنمایی به نظر می رسد و از روانی آن کم می کند. هدف این است که اصطلاحات به صورت طبیعی و مکمل در گفتار فرد ظاهر شوند، نه اینکه کل مکالمه را تحت الشعاع قرار دهند. بهتر است از تعداد کمتری اصطلاح به درستی و به جا استفاده کنید تا از تعداد زیادی که نامناسب به کار می روند.

تمرین و ممارست در کنار شناخت کامل بافتار، پله های رسیدن به تسلط بر اصطلاحات و در نتیجه مکالمه ای طبیعی و دلنشین هستند.

منابع و ابزارهای بیشتر برای یادگیری اصطلاحات

مسیر تسلط بر اصطلاحات انگلیسی، با مطالعه همین مقاله به پایان نمی رسد، بلکه تازه آغاز می شود. ابزارها و منابع متنوعی وجود دارند که می توانند فرد را در این سفر یاری کنند و یادگیری را جذاب تر و مؤثرتر سازند. اکتشاف این منابع، به فرد کمک می کند تا دانش خود را عمیق تر کند و اصطلاحات را در موقعیت های واقعی تری تجربه کند.

۱- اپلیکیشن ها و دیکشنری های آنلاین

دنیای دیجیتال، ابزارهای بی شماری را برای یادگیری اصطلاحات در اختیار فرد قرار داده است. دیکشنری های آنلاین مانند Longman Dictionary of Contemporary English یا Cambridge Dictionary، اغلب علاوه بر معنی، مثال ها، کاربردها و حتی فایل های صوتی برای تلفظ صحیح اصطلاحات را ارائه می دهند. اپلیکیشن هایی مانند Quizlet برای ساخت فلش کارت و Anki برای سیستم مرور فاصله ای، می توانند به حفظ و مرور منظم اصطلاحات کمک شایانی کنند.

۲- تماشای فیلم و سریال

یکی از لذت بخش ترین و مؤثرترین روش ها برای یادگیری اصطلاحات، تماشای فیلم و سریال های انگلیسی با زیرنویس انگلیسی است. در این حالت، فرد اصطلاحات را در بافتار طبیعی مکالمات می شنود و می تواند نحوه استفاده و واکنش های مربوط به آن ها را درک کند. شروع با زیرنویس انگلیسی، سپس تغییر به زیرنویس فارسی (اگر نیاز باشد) و در نهایت تماشای بدون زیرنویس، یک رویکرد عالی است.

۳- پادکست ها و کانال های یوتیوب آموزشی

منابع صوتی مانند پادکست های آموزشی زبان انگلیسی (مثل All Ears English، Luke’s English Podcast) و کانال های یوتیوب متخصص در آموزش اصطلاحات (مثل Learn English with Papa Teach Me، Rachel’s English) می توانند به تقویت مهارت شنیداری و آشنایی با اصطلاحات رایج کمک کنند. این منابع اغلب توضیحات ساده و مثال های واضحی ارائه می دهند که برای زبان آموزان در سطوح مختلف مفید است.

۴- تمرین با بومی زبانان یا هم زبانان

هیچ چیز به اندازه تمرین عملی، به تثبیت یادگیری کمک نمی کند. تلاش برای استفاده از اصطلاحات تازه آموخته شده در مکالمات واقعی با بومی زبانان یا حتی هم زبانانی که در حال یادگیری هستند، بسیار ارزشمند است. این کار فرصت دریافت بازخورد و اصلاح اشتباهات را فراهم می آورد و اعتماد به نفس فرد را برای استفاده فعال از اصطلاحات افزایش می دهد.

منبع یادگیری مزایا نکات کاربردی
دیکشنری های آنلاین دسترسی سریع، مثال ها و تلفظ از دیکشنری های تخصصی اصطلاحات استفاده کنید.
فیلم و سریال یادگیری در بافتار واقعی، سرگرم کننده با زیرنویس انگلیسی شروع کنید و به تدریج آن را حذف کنید.
پادکست و یوتیوب تقویت شنیداری، توضیحات تخصصی به پادکست های با موضوعات مورد علاقه تان گوش دهید.
مکالمه با دیگران تمرین فعال، دریافت بازخورد در گروه های تبادل زبان شرکت کنید.

نتیجه گیری

یادگیری اصطلاحات انگلیسی نه تنها یک مهارت زبانی، بلکه یک ماجراجویی فرهنگی است که افق های جدیدی را در درک و ارتباط باز می کند. با گنجاندن این عبارات جذاب و پرکاربرد در دایره لغات خود، فرد می تواند از حالت کتابی و خشک خارج شده و با زبانی زنده تر و طبیعی تر با دنیای انگلیسی زبانان ارتباط برقرار کند. این سفر، مسیری است که با تمرین و ممارست، به تسلط بر ظرافت های زبان می انجامد. مهم است که هر اصطلاح را نه فقط به عنوان مجموعه ای از کلمات، بلکه به عنوان یک داستان یا یک موقعیت خاص در نظر بگیرید. با این رویکرد، درک و به خاطر سپردن آن ها نه تنها آسان تر، بلکه لذت بخش تر خواهد بود. پس، با عزم راسخ به این مسیر ادامه دهید، چرا که هر اصطلاح تازه، قدمی به سوی مکالمه ای روان و دلنشین تر است.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "۵۰ اصطلاح انگلیسی پرکاربرد: مکالمه روان و طبیعی در ۲۰۲۴" هستید؟ با کلیک بر روی آموزش، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "۵۰ اصطلاح انگلیسی پرکاربرد: مکالمه روان و طبیعی در ۲۰۲۴"، کلیک کنید.