چگونه فیلم ساز محبوب هیتلر سال ها به همه دروغ گفت؟

چگونه فیلم‌ساز محبوب هیتلر سال‌ها به همه دروغ گفت؟

لنی ریفنشتال فیلم ساز مشهور نزدیک به یک دهه از نزدیک ترین افراد به هیتلر و گوبلز به حساب می آمد.

به گزارش ام ویک شرق نوشت: لنی ریفنشتال فیلم ساز مشهور نزدیک به یک دهه از نزدیک ترین افراد به هیتلر و گوبلز به حساب می آمد. پس از جنگ او خود را هنرمندی بی خبر از سیاست معرفی کرد سال ها ساکت ماند و در نهایت در صد سالگی مقابل دوربین یک تلویزیون آلمانی نشست و از خود چهره زنی شگفت انگیز را به نمایش گذاشت. ۲۲ سال پس از درگذشت ریفنشتال؛ خالق برخی از مهم ترین تصاویر از آلمان نازی گاردین به  سراغ پرونده او رفته و نشان داده است که او چطور در گریز از عدالت خوش شانس بوده و چگونه شش دهه چهره واقعی خود را پنهان کرده است. اینجا افشاگری گاردین در مورد یکی از بزرگ ترین فیلم سازان تاریخ را بخوانید:

لنی ریفنشتال چندین موفقیت در جشنواره فیلم ونیز به دست آورد. در سال ۱۹۳۲ که نخستین سال برگزاری این جشنواره بود درام کوهستانی اسرارآمیز او با عنوان نور آبی به بخش انتخاب رسمی راه پیدا کرد. در سال ۱۹۳۴ او برای پیروزی اراده که روایتی از کنگره حزب نازی در نورنبرگ بود مدال طلا دریافت کرد. در سال ۱۹۳۸ ده هفته پیش از واقعه کریستال ناخت ریفنشتال با فیلم المپیا مستندی دو قسمتی درباره بازی های المپیک تابستانی برلین که به سفارش و با سرمایه گذاری نازی ها و تحت نظارت وزارت تبلیغات و روشنگری رایش و در روز تولد آدولف هیتلر منتشر شد جایزه بهترین فیلم خارجی را از آن خود کرد.

پس از جنگ و تا روزی که در سال ۲۰۰۳ در سن ۱۰۱ سالگی درگذشت ریفنشتال همواره اصرار داشت که فیلم هایش صرفا درباره هنر بوده اند. در طول دهه های پس از جنگ این فیلم ساز خود را به عنوان یک زیبایی شناس غیرسیاسی معرفی می کرد. او ادعا می کرد که هیچ علاقه ای به مسائل دنیای واقعی نداشته است و انگیزه اش تنها زیبایی فرصت های خلاقانه و رسیدن به کمال هنری بود. با آنکه هرگز شیفتگی شخصی اش به هیتلر را انکار نکرد شدیدا هرگونه همدستی با جنایت های نازی ها را رد می کرد. او در سال ۱۹۶۵ به مجله کایه دو سینما گفت که فیلم های المپیا و پیروزی اراده به هیچ وجه جهت دار نبوده و بلکه تنها روایتی از تاریخ بوده اند.

در ماه آگوست سال گذشته لنی ریفنشتال به جشنواره ونیز بازگشت اما این بار به عنوان سوژه مستند جدیدی به نام ریفنشتال ساخته آندرس وایل. این مستند نشان می دهد که چگونه تاریخ در دستان او دستکاری شد. این فیلم که با دسترسی انحصاری به اموال شخصی ریفنشتال ساخته شده کاوش می کند که چگونه استعداد بزرگ او در صحنه آرایی و تصویرسازی نه تنها به تجلیل سینمایی از نازیسم منجر شد بلکه به یک کمپین شخصی برای تبرئه خودش هم گسترش پیدا کرد. کمپینی چنان متقاعدکننده که میک جگر مدونا و کوئنتین تارانتینو همگی با اشتیاق از هنر ریفنشتال حمایت کردند.

وایل به همراه تهیه کننده اش و روزنامه نگاری با نام ساندرا مایشبرگر با این احتمال که اسناد به جامانده از ریفنشتال ممکن است حقایقی را که او در طول زندگی اش با مهارت پنهان کرده بود آشکار کند کار خود را آغاز کردند. اولین چالش حجم عظیم اموال او بود که شامل بیش از ۷۰۰ جعبه حاوی حلقه های فیلم بریده های روزنامه نامه ها دفترچه های خاطرات ویدئوهای خانگی چندین پیش نویس از خاطرات ریفنشتال صدها ساعت مکالمات تلفنی ضبط شده و صدها هزار عکس بود.

طی شش سال وایل مایشبرگر و تیمی از پژوهشگران این اسناد را برای یافتن هر چیزی که ممکن بود با روایت عمومی ریفنشتال تناقض داشته باشد بررسی کردند. در شش ماه اول هیچ پیشرفتی حاصل نشد. وایل این تجربه را «مثل یک موعظه» توصیف می کند: فقط مصاحبه پشت مصاحبه و همیشه همان سؤال ها همیشه همان جواب ها: من فقط یک هنرمند بودم به سیاست علاقه ای نداشتم.

به نظر می رسید ریفنشتال به عنوان یک ویراستار حرفه ای ارائه پس از مرگ خود را به کمال رسانده بود. اما به تدریج شکاف هایی در میان پوشه ها و فایل ها ظاهر شد. یادداشتی دست نویس در تقویمی به «رأی به ان پی دی» اشاره داشت. این نام به یک حزب نئونازی پس از جنگ اشاره دارد. مکالمات تلفنی خصوصی ضبط شده از حسرت او نسبت به شرافت و فضیلت سال های نازی پرده برداشتند. بخشی از مصاحبه ای در سال ۱۹۳۴ که ریفنشتال به روزنامه دیلی اکسپرس داده بود گم شده بود اما وقتی در آرشیو خود روزنامه پیدا شد او توصیف می کرد که چگونه کتاب من مبارز ماین کمپف تأثیر «عظیمی» بر او گذاشته و صفحه اول آن او را به یک ناسیونال سوسیالیست تبدیل کرده بود.

همچنین نامه های خصوصی ای وجود داشت که روایت های جدیدی از دوره فعالیت ریفنشتال به عنوان گزارشگر جنگی در لهستان نشان داد. طبق این اسناد او شاهدی بر یکی از اولین قتل عام های یهودیان در کونشکه در سپتامبر ۱۹۳۹ بوده است. خود ریفنشتال ادعا کرده بود که در این قتل عام تیراندازی را ندیده و بعدها گفت که تیراندازی را دیده اما وحشت زده شده. اما نامه های موجود داستانی پیچیده تر را نشان می دهند. در واقع یک نامه با اشاره به گزارش ارتش از قتل عام نشان می دهد که دستورات کارگردانی ریفنشتال برای خارج کردن یهودیان از میدان بازاری که در آن فیلم برداری می کرد ممکن است حتی محرک تیراندازی بوده باشد. نامه می گوید درخواست او توسط یکی از اعضای ارتش نازی به صورت خشن به یهودیان را بیرون کنید تبدیل شد.

وایل درباره اکتشافاتش می گوید: در ابتدا من کارآگاه بودم و به دنبال گناه او می گشتم. بعداً متوجه شدم که او خودش این کار را انجام می دهد.

در جریان ساخت مستند ریفنشتال آندرس وایل و ساندرا مایشبرگر به طور موازی شاهد احیای تصاویر این فیلم ساز و ایدئولوژی همراه آن بودند. از مشت بلندشده دونالد ترامپ گرفته تا بدن های سازمان یافته رژه های نظامی مسکو فضای رسانه ای به طور فزاینده ای تحت تأثیر کورئوگرافی موتیف ها و دیدگاه هایی قرار گرفته بود که مشخصه پیروزی اراده هستند. این مستند به کسانی در جامعه سینمایی – و فراتر از آن – که از ریفنشتال به عنوان یک «هنرمند ناب» دفاع می کنند یا به تحسین فرمال تصاویر او می پردازند تأکید می کند که به قول مایشبرگر هیچ بی گناهی ای در استفاده از این زیبایی شناسی وجود ندارد.

ادعای ریفنشتال در مستندی در سال ۱۹۹۳ مبنی بر اینکه پیروزی اراده هیچ هدف یا انگیزه سیاسی دیگری جز صلح و کار ندارد و هیچ اشاره ای به نظریه نژادی» در آن نیست به سرعت با نماهای زاویه پایین او از یولیوس اشترایخر مبلغ نازی که با صدای بلند اعلام می کند ملتی که خلوص نژادی اش را گرامی ندارد نابود خواهد شد دنبال می شود.

هرچه تیم پژوهشگر مصاحبه های آرشیوی بیشتری از ریفنشتال بررسی کرد این فیلم ساز بیشتر استراتژی های خود برای بازسازی وجهه اش پس از جنگ را آشکار کرد. او که پیش از کارگردانی بازیگر بود به گفته وایل تمام ابزارهایش به عنوان یک هنرمند را به کار گرفت تا اذهان را از وابستگی ایدئولوژیکش به نازیسم منحرف کند. در طول مستند ما با فیلم سازی فریبنده روبه رو می شویم. ریفنشتال در مصاحبه های به زبان انگلیسی نقش یک تازه کار ساده لوح را بازی می کند. وقتی از او درباره آگاهی اش از تبعیدها پرسیده می شود می پرسد: ناپدید شدن یعنی چه؟

این کارگردان که روان شناسی خوانده بود با اسناد مربوط به کودکی ریفنشتال دست وپنجه نرم کرد.

در پیش نویس های خاطرات یافت شده در آرشیو ریفنشتال از تربیتی خشن سخن گفته بود. کودکی پر از کتک های وحشتناک و اغلب شنیدن اینکه حیف که پسر به دنیا نیامده است. او خاطره ای تعیین کننده از پنج سالگی اش را به یاد آورد زمانی که او را به دریاچه ای انداختند و گذاشتند خودش راه شنا کردن را پیدا کند. از آنجا که این داستان ها به نسخه منتشرشده خاطراتش راه پیدا نکردند وایل معتقد است که این ها حقایق ناراحت کننده ای هستند که می توانند رابطه زمینه ساز رابطه ریفنشتال با نازی ها باشند.

این تجربه ها به حرفه اولیه بازیگری ریفنشتال در دهه ۱۹۲۰ منتقل شد جایی که او در چندین فیلم به اصطلاح کوهستانی به کارگردانی آرنولد فانک بازی کرد. در این حماسه های آلپی که کوه مقدس و جهان سفید پیتز پالو از شناخته شده ترین آن ها هستند ریفنشتال مصمم بود تمام بدلکاری هایش را خودش انجام دهد. اغلب به عنوان تنها زن در صحنه فیلم برداری او بدون طناب ایمنی از یخچال های طبیعی بالا می رفت صخره های عمودی را با پای برهنه طی می کرد در آب یخ زده غوطه ور می شد و در یک صحنه سازی بهمن تقریباً خفه شد.

وایل ارتباط مستقیمی بین این تجربیات کودکی و نقش های اولیه بازیگری با کارهای ریفنشتال برای رایش سوم می بیند. او می گوید: این نوعی وابستگی طولانی مدت بود. این تصادفی نبود که هیتلر از او خواست این فیلم ها را بسازد. او این دیدگاه دوگانه درباره بشریت داشت که شامل تجلیل از افراد قوی و سالم محکوم کردن به اصطلاح کثیف ها بیماران یا افراد ضعیف می شد.

پایان خبر ام ویک

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "چگونه فیلم ساز محبوب هیتلر سال ها به همه دروغ گفت؟" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "چگونه فیلم ساز محبوب هیتلر سال ها به همه دروغ گفت؟"، کلیک کنید.