بفرمایید شیرینی و چای – ام ویک

بفرمایید شیرینی و چای - خبرآنلاین

بیست وپنجمین افطار از رمضان المبارک ۱۴۴۶ بود یعنی نخستین چهارشنبه شب از سال جدید ششم فروردین ماه ۱۴۰۴! نوروز بود و حال و هوای خاص بهاری. اگر اهل باشی ولی نگران باشی که مبادا خودروات جات بذاره توی جاده و بزرگ راه؛ چون شبِ عیدی موتورش صدای اضافی پیدا کرد و تعمیرش احتمالاً مستلزم پایین آوردن موتور و کلی خرج و هزینه های تحمیلی مکانیک و خرید لوازم تعویضی و درهرصورت نبودِ امکان تعمیر به دلیل تعطیلات نوروزی و درهرحال به علت نبودِ اطمینان از سلامت ماشین نتوانی سفر بروی! خب معلومه که کلاه ت را قاضی می کنی و قبول می کنی که به پیشنهاد اهل منزل افطاری بروی یه چای و شیرینی بخوری؛ اونم یه شیرینی خوش مزه و خاص ترکی و عربی! که حسب تبلیغات مجازی در واقع معجونی است از کنافه با سرشیر و بستنی و گردو و شاید مغز بادام و پسته!

این شیرینی خاص و خوش مزه به عربی «کنافه» گفته می شود و به ترکی «کونفه» که معمولاً با کادایف پنیری درست می شود. البته ریشه عربی و لبنانی دارد که در کشور ترکیه بیش تر به عنوان یک دسر از زمان امپراتوری عثمانی برای پادشاهان آن دوره تهیه و سرو می شده است. و اکنون کنافه را غالباً در ماه مبارک رمضان و هم چنین در مهمانی های عید و دیگر اوقات سال همراه سرشیر یا بستنی سنتی تکه های موز و یک استکان شیر یا قهوه ترک و یا با چای میل می کنند که معروف است به شیرینی کنافه پنیری! و در تهیه ی آن از مواد مختلفی مثل شکر پنیر صبحانه از نوع لبنه خامه پنیر پیتزا کره و مغز بادام و پسته استفاده می شود.

القصه!

جاتون خالی نبود. الهی که خدا قسمت تون نکنه! البته این جایی که ما رفتیم خدا قسمت تون نکنه! مثل ما گول تبلیغات را نخورید! نگارنده اساساً زیر تأثیر تبلیغات قرار نمی گیره! وقتی قبول می کنه که بره یه رستورانی…جایی یه چیزی بخوره… مطمئن باشید که تعریف شو قبلاً از یکی که خیلی بهش اطمینان داره شنیده و اونم اخیراً مشتری اون جا بوده ولاغیر!

رفتیم یه منطقه ی معروفی از تهران که همه ی مغازه هاش غذاخوریه و اغذیه فروشی و غذاهای گرم و سرد و آماده و فست فود و بیرون بر داره و یه چندتایی هم کافه و کافه مانند؛ مثل همین جایی که ما رفتیم.

صدالبته ذائقه با ذائقه فرق می کند. هرکسی ذائقه ای دارد؛ ممکن است یک غذای خوش خوراک و یا یک شیرینی خوش مزه به نظر یکی بسیار خوش بیاد ولیکن همان غذا یا همان شیرینی به کام دیگری ناخوش آید!

اولین بارمون بود می رفتیم یه هم چین جایی. خوش شانس بودم از جهت جای پارک ماشین. تا رسیدیم جلوی مغازه ش… جاپارک بود و ماشینو پارک کردمو رفتیم داخل مغازه. داشتیم می رفتیم طبقه ی بالا بشینیم که یکی (که بهش می خورد صاحب مغازه باشه) گفت اول باید سفارش بدهید. سفارش یه معجون کنوفه بستنیِ دونفره با چای رو دادمو رفتیم بالا.

چشم تون روز بد نبینه! تا آخرین پله ی فلزی رو رفتیم بالا… چنان بویی زد توی مشام مون که حالم یه جوری شد. (ظاهراً بوی غذایی بود که کارکنان مغازه نوش جان کرده بودند… خب! چون جا کوچیک بود بوش پیچیده بود همه جا) اون قدر اون بوی نامطبوع آزارم داد که متوجهِ کوتاهیِ سقف نشدمو نزدیک بود سرم بخوره به لوله ی قطوری که از زیر سقف می گذشت و پوشونده بودنش (لوله ی چی بود دقت نکردم… اما احتمال ندمو نگم بهتره)!

همه ی میزها تمیز نبود. یعنی اصلاً هیچ میزی تمیز نبود. خانواده ی دیگری هم بودند که نشسته بودند سرِ یه میزِ نامرتب…منتظر…تا یکی بیاد میزشونو تمیز کنه! ما هم به ناچار نشستیم سرِ میزی که ظرف های نیم خورده ی قبلی ها هنوز بود؛ اونم با دوسه تکه شیرینی باقلوای ترکی پسته ایِ باقی مانده از مشتری قبلی. میزمون گوشه بود و کنجِ دو دیوار و روبه رومونم دری بود که روش نوشته شده بود؛ “رختکن”. (هنوز تصورش هم برام سخته که قبول کنم اون جا اون بالا محل پذیرایی از مشتری ها شایدم ازنظر صاحب مغازه… قسمت وی آی پی جلوی چشم مشتری ها یه جایی داشته باشه به اسم رختکن!) (البته خوب می فهمم که چرا روی درِش نوشته بود “رختکن”! معلومه! به خاطر این که مشتری ها فکرِ ناصواب و اشتباه نکنن! خیال شون راحت باشه که اون جا دست شویی و توالت نیست.) چشم تون روز بد نبینه! همین موقع بود که یکی از توی رختکن اومد بیرون و هوای اون بالا به طرز عجیبی دوباره آلوده شد به همون بوی نامطبوعِ غذای کارکنان مغازه… که احتمالاً توی رختکن دور از چشم مشتری ها داشتن غذا می خوردن! دوسه دقیقه ای نشستم ولی تحمل نکردم… پاشدم رفتم جلوتر و از همون بالا با ایما و اشاره اونی رو که پشت سماور ایستاده بود متوجه کردم که لطفاً یکی بیاد میز رو تمیز کنه! همکارشو صدا زد که فلانی… میز آقا رو تمیز کن.

طولی نکشید و بالاخره یکی اومد. جالب بود رفتارش. (رفتارش داد می زد که اصلاً آموزش ندیده!) لیوان های چای و ظرف و ظروف کثیف و دورریز رو برمی داشت از سرِ میزها می ذاشت روی میزی که گفتم یه خانواده ی دیگه نشسته بودند منتظر… بعد… میز مارو با اسپری و دستمال حوله ای مانند تمیز کرد و رفت سراغ بقیه ی میزها. نگاه م بهش نبود. رفتار عجیب و غریب ش بود که چشمام کاراشو دنبال می کرد که ببینم چه قدر کاربلد و حرفه ایه. اینارو گفتم که گفته باشم؛ جزئیات مهم است.

در همین اثنا یه زوج بسیار جوان اومدن بالا… جوون بودن ولی آداب معاشرت اجتماعی و فرهنگ رستوران رفتن و فرهنگ غذاخوردن و شیرینی خوردن بیرون از خانه رو خوب بلد بودن… چرا؟ چون به محض این که اون بوی نامطبوع خورد به مشام شون… خانمِ جوان گفت… “این جا بو میاد… من این جا چیزی نمی خورم…” و رفتن که رفتن! کارِ خوب و درست و منطقی رو این زوج جوان کردند که معترضانه از انتخاب خودشون صرف نظر کردند و چشم وگوش بسته و مشام خاموش نیومدند به هر قیمتی شیرینی بخورند! که اگر همه ی ما یه رفتار معقول و همه پسند و مبتنی بر ادب و نزاکت اجتماعی داشته باشیم و نسبت به رعایت آداب معاشرت اجتماعی دقیق باشیم به یقین صاحب هم چین مغازه ای در هیچ شرایطی حاضر نمی شد چنین وضعیتی رو به مشتری هاش تحمیل کنه! چراکه رستوران دار خوب می داند که در هر بار سرو غذا و سرِ هر میزی دارد قضاوت می شود.

بلندگو شماره ای رو خوند که مربوط به سفارش همون خانواده ای بود که معلوم بود خیلی وقته که منتظر نشسته بودند. تمیزکارِ میزها بهشون گفت که سفارش تونو میارم براتون. (شوربختانه به اصطلاح گارسون پذیرایی و خدمت کار و تمیزکار میزها یک نفر بود) من تا اینو شنیدم به تریج قبام برخوردو منتظر شدم تا شماره مونو بخونه. تا شماره مونو خوند بدو رفتم پایین. به همونی که پشت سماور ایستاده بود شماره مو گفتم… انگار نشنید یا نشنیده گرفت. به یکی که وسط مغازه حیران ایستاده بود و منتظر دستوری…چیزی بود شماره مو… گفتم ولی اونم اهمیت زیادی نداد و گفت واسه شمارو بردن سرِمیز. گفتم نه آقا… همین الآن خوندن. از همکارش پرسید و متوجه شد که نه… حق با منه… سینی رو از بشقاب معجونیِ کنوفه بستنی جدا کرد و فقط بشقاب رو (طوری که انگشت شستش روی بشقاب رو لمس کرد) داد دستمو پرسید چای هم دارین؟ گفتم بلی دوتا. گفت باشه…میارن… رفتم نشستم سرِمیز و مشغول خوردن معجونیِ کنوفه بستنی که دودقیقه بعدش چای رو همون تمیزکارِ میزها آورد. توی سینیِ چای دست کم هفت تا لیوان چای بود. دوتاشو گذاشت روی میزو… درحالی که عذرخواهی می کرد… منم تشکر کردم…اما نفهمیدیم واسه چی عذرخواهی می کنه! این جزئیات رو گفتم که نگین نگفتم؛ در داستان نویسی و رمان نویسی و قصه گویی هم بیان جزئیات خیلی مهم است… چون جزئیات مهم است.

بازم بگذریم!

جایی که نشسته بودیم…خیلی ناجور بود. روبه روی رختکن. سقف کوتاه. خیلی شلوغ. به گمانم بیش تر از هفده نفر توی یه ذره جا نشسته بودیم. اگه کل فضای بالای مغازه رو بیست متر فرض کنیم؛ تعداد صندلی ها بیست ویکی بود. یعنی سرانه ی فضای هر مشتری به یک مترمربع هم نمی رسید. درحالی که استاندارد فضای اداری برای هر کارمند در محیط اداره یازده مترمربع و فضای تجاری موردنیاز شهری پنج مترمربع است. گفتم صندلی… تا یادم نرفته بگم که ما سه نفر بودیم ولی حسب اجبار و این که یه گوشه ی (دنج که نه!) کنج رو انتخاب کرده بودیم واسه نشستن… تا تمیزکارِ میزها چای گذاشت واسمون و رفت… یکی از مشتری ها اومدو اجازه گرفت که صندلیِ اضافه ی سرِ میزمونو برداره… گفتم خواهش می کنم… یکی از صندلی ها…رو برداشت و دو دقیقه بعد…اومد …دیگه اجازه نگرفت…و صندلی دیگه رو هم برداشت.

اما برگردیم سرِ اصل بحث. اصلاً موضوع چی بود. موضوع همه چی بود. آداب رستوران رفتن. آداب رستوران داری. یا هرچی… هرکسی هر برداشتی از هر قسمت بحث کرد همون برام مهم بوده وگرنه نمی گفتم.

آهان! راستی… قبل از این که چای بیارن… اومدم برم قاشق اضافه بگیرم واسه ی کوچولوم… عسل نانازِ بابا… که یکی اون پایین منو دید… چشم توچشم شدیم… با اشاره و صدای بسیار آهسته…گفتم قاشق می خوام… لب خونی کرد و با صدای بلند گفت؛ چشم…می گم الآن بیارن.

اصولاً هرکی می ره قهوه خونه یا کافه و مانند آن نوشیدنی که سفارش می ده نوشیدنی ش معمولاً یا گرم و داغ سرو می شه یا سرد و یخ. مثلاً حتا اگه یکی باشه که چای رو سرد بخوره (که کم هم نیستند افرادی که چای رو سرد می خورن) انتظار داره که چای رو براش داغ سرو کنند. خداروشکر! چای که آوردن داغ بود داغ ِداغ! اون قدر داغ که فی الفور نمی شد نووووش جان کنی. و حتماً حتماً بایستی ده دقیقه…یه ربع صبر می کردی تا چای خنک بشه و آماده ی نوشیدن!

هرچی صبر کردم تا قاشق بیارن… نیاوردن… به ناچار رفتم پایین… همونی که بهش گفته بودم قاشق می خوام…تا منو دید…گفت؛ ای…وای… ببخشید نیاوردن!؟ گفتم نه… با صدای بلند همکارشو صدا زد وگفت؛ یه قاشق بده…آقا! قاشق رو گرفتمو رفتم سرِ میز.

اما درخصوص نوشیدنیِ چای فقط مهم این نیست که داغ سرو بشه! یعنی داغ بودنِ چای لازمه ولی کافی نیست و باید حتماً چای داغی سرو بشه که خوش طعم هم باشه. اصلاً بوی چای بایستی کل اون فضای بیست متری رو پر می کرد. اونم چای اعلای داغ! اما شوربختانه چایی که سرو شد… فقط داغ بود؛ نه خوش طعم بود و نه خوش آب ورنگ. انگار! فقط می خواستن ظاهرِ چای رو حفظ کنن همین!

شاید باورتون نشه ولی باور کنین که همین قدر که خوندنِ این چند سطر تا این جای داستان طول کشیده از وقتی که… میز رو… ما …به اصطلاح… اشغال کرده بودیم…زمان برد…که یهو صدای بلندگو دراومد؛ لطفاً غذاتونو که خوردین… میزرو… در اختیار دیگران بذارین…

یه هم چین مضمونی داشت. در اون لحظه نگاهِ من…و اهل منزل …باهم یه پرسش رو داشت؛ غذا… غذاتونو؟!

چرا… چون… چون اون جا اصلاً غذا سرو نمی شد… هرچی بود… دسر بود و دسر. دسر بود و بستنی و چای و شیرینی و معجون و انواع شیرینی باقلوا و بعضی نوشیدنی های معمول که توی همه ی کافه ها سرو می شه! و چه بسا اصلاً نسکافه و قهوه هم سرو نشه… و فقط چای و شیرینی و یا شیرینی و چای… چون توی اون بیست دقیقه…نیم ساعتی که ما اون جا نشسته بودیم بوی قهوه و نسکافه نشنیدیم… هرچند که چایی رو هم که خوردیم بو نداشت!

چه بسا صدایی که می گفت؛ “لطفاً غذاتونو که خوردین… میز رو… در اختیار دیگران بذارین” صدای ضبط شده ای باشد قابل استفاده برای همه ی رستوران ها. درین صورت باید گفت؛ وااسفا! چراکه اصل بر این است که مشتری مادامی که سرِ میز نشسته حتا پس از صرف غذا و نوشیدنی و یا چای و شیرینی هم چنان حق دارد از میز استفاده کند و نباید مجبور به تعجیل عرفی شود. زیرا باعجله برخاستن از سرِ میز هم به نوعی ناشکری است و هم بی احترامی به میزبان محسوب است. بایستی بدانیم که؛ صاحب رستوران یا آشپز در واقع در حکم میزبان است و مشتریانِ یک رستوران یا کافه در حکمِ مهمان هستند. پس معنا و مفهوم آن این است که رعایت آداب میزبانی ازسوی میزبان بر میزبان واجب است.

به امید روزی که خودِ شیرینی و چای بگویند؛ “بفرمایید شیرینی و چای”!

………………………………………

*. مدرس دانشگاه و پژوهش گر مسایل حقوقی

‏ reza1403tajgar@gmail.com

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "بفرمایید شیرینی و چای – ام ویک" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "بفرمایید شیرینی و چای – ام ویک"، کلیک کنید.