چگونه یاد گرفتم دیگر بنای یادبود نسازم! 

چگونه یاد گرفتم دیگر بنای یادبود نسازم! 

حبیب احمدزاده می گوید دفاعیه وکیل آفریقای جنوبی از شکایت از «نسل کشی فلسطینیان توسط دولت نتانیاهو در دادگاه لاهه» او را به یاد خاطره ای از محاصره آبادان و رمان «شطرنج با ماشین قیامت» انداخته است.

این نویسنده و فیلمساز در یادداشتی با عنوان «چگونه یاد گرفتم دیگر بنای یادبود نسازم!» که در اختیار ام ویک قرار داده، نوشته است: «وقتی سخنان یکی از وکلای خانم ایرلندی الاصل آفریقای جنوبی را با یادآوری سخنان یک کشیش در کلیسای بیت لحم (برمبنای شکایت از نسل کشی دولت نتانیاهو از فلسطینیان در دادگاه لاهه) شنیدم، یاد این خاطره از اوایل سال شصت در شهر محاصره شده ام، آبادان و در مقر پناهگاه شده کلیسای ارامنه کارپت مقدس افتادم. اولین شب عید بود و شانزده ساله بودم. مدت ها بود که تندیسی در حیاط کلیسا توجهم را جلب کرده بود که به هیبت زنی محجبه و فرزندی وفات یافته بر دست بود که براثر انفجاری در حیاط کلیسا، ترکشی نیز درست و دقیق به قلب زن اصابت کرده بود که تا مدت ها بعد  فکر می کردم نمادی از حضرت مریم مقدس و فرزندش عیسی مسیح (ع) است، شاید چون تسلطی به تاریخ معاصر و توان فهم کلمات عبری یا ارمنی نوشته در پای آن را نداشتم فقط صرفا عدد (1915) آن برایم قابل خواندن بود و نه قاعدتا درک کردن. شب اول عید و دقیقا زمان سال تحویل دو کشیش از اصفهان برای بردن اثاثیه مذهبی سالم مانده شان از جنگ به کلیسا آمدند و طبیعتا صدای انفجارهای دشمن آنها را دچار واکنش های طبیعی می کرد که ما دیگر بدانان در این شش ماه محاصره کاملا عادت کرده بودیم. به هرحال وجود آنان در این شب سال تحویل و در این موقعیت جنگی برای امثال من کوچک سال مدافع شهر در اولین عید به دور از حضور خانواده، بسیار دلگرم کننده بود ولی آنان در واقع فقط و فقط آمده بودند تا اثاثیه ببرند و بعدها این خاطره به شکلی در رمان «شطرنج با ماشین قیامت» من جریان پیدا کرد، به خصوص وقتی در همان دوران جنگ  فهمیدم که ماهیت این زن و فرزند تندیس دیواری ترکش خورده، نه مربوط به حضرت مریم و مسیح، بلکه مربوط به قتل عام منصوب به کشتار ارامنه در همان تاریخ اوایل قرن میلادی نوشته شده در  پای کار است.

ادامه ماجرا و نیز ربط دفاعیه پرمعنای وکیل آفریقای جنوبی در دادگاه لاهه برمبنای سخنان و سوال کشیش کلیسای بیت لحم از همه مردمان جهان و نیز متن کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» در مورد آن تندیس یادبود را در ویدیویی کوتاه می توانید مشاهده کنید. 

پی نوشت: عکس رنگی آخر ویدیو مربوط به چهار قهرمان واقعی است که رمان «شطرنج با ماشین قیامت» برگرفته از زندگانی آنان نوشته شده، از راست اسدالله، امیر، قاسم، (من نویسنده) و پرویز که با همین نام ها در کتاب آورده شده اند.

عکاس این عکس: مرحوم همایون شهنواز کارگردان سریال به یادماندنی «دلیران تنگستان».

پایان خبر ام ویک 

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "چگونه یاد گرفتم دیگر بنای یادبود نسازم! " هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "چگونه یاد گرفتم دیگر بنای یادبود نسازم! "، کلیک کنید.